آرشیو آبان 1398
27 آبان 1398
X

چشــم ناز و عشـوه هـای مـاه بانو را ببین

تاب زلـف و خـط نستعلیـق ابــــرو را ببین

مظهــرِ افسونگـری دل می بـرد از مـردمان

انـدکی از معجـزات سِحـر و جـادو را ببین

خیره می ماند پلنگ از دیدنِ مـارالِ دشت

راز و رمــز سُــرمه در چشمانِ آهـو را ببین

شُـر شُـرِ ابـــریشم از بـالا بـــریـزد بر کمــر

در دو سمت شانـه ها امـواج گیسو را ببین

عطرِناب وسوسه درکوچه هاپیچیده است

لا به لایِ چینِ دامـن برگ ِ شب بـو را ببین

دشت بازِپیرهن محدوده ی ممنوعه هاست

میوه های دلفریب و سیب خوشبو را ببین

در خلیجِ همدلی مــرغان وحشی خفته اند

زُل بـزن بــر بـرکــه هـا آرامش قــو را ببین

برترین هـایِ مکاتـب عاجزند از فهـم عشق

در جَدل ها بحث ِسقراط و ارسطو را ببین

از لب سـرخ عسل بانـو بـریـزد شهـد عشق

شعـر جــاری در میـان ِ کـام کنـــدو را ببین

21 آبان 1398
X

قشنگی خوشگلی زیباترینی

بهشتی بهتــر از بـاغ بـرینی

بکن لبریزم از گلخنده هایت

که ضربآهنگ شعرِ دلنشینی

17 آبان 1398
X

دوتا چشم خمارت خواب دارد

لـب ســرخت شــراب ناب دارد

عزیـزم روی ماهت را نپـوشان

که شبها جلــوه ی مهتاب دارد

10 آبان 1398
X

حکایت از غمی دیرینه دارد

هزاران قصه را در سینه دارد

نگینِ رویِ بازوبندِ سهراب

نشان از رستم و تهمینه دارد

8 آبان 1398
X

گرچه ازجنس گلی ازخودِ گل نازتری

بین نازک بدنان از همه‌ طناز تری

به خدایی که مرا ساده گرفتار توکرد

از غم و‌ سیل بلا خانه براندازتری

آخر ازعشق تو گاهی به خیالم نرسد

که بجویم نفسی هم دل و همرازتری

در پس پنجره‌ی محفل‌حافظ مَنشین

که کند‌ وصف تو را رندِ غزلبازتری

به همان‌ قد بلندت‌که ندیدیم‌ و نبود

از تو در باغ ارم سرو سرافرازتری

نکند عکس تو را باز به تصویر کشد

شاعرِ نو‌ قلم ِ قافیه پردازتری

به شراب و شرر ساغر پر باده قسم

تا ابد لب ننهم‌ بر لب دمسازتری

بی قرارم‌ بکند چشم تو بانو عسلم

اینقَدرعشوه نکن کز همه کس نازتری

6 آبان 1398
X

بزن آهنگ بشکن را که بشکن بشکن است امشب

پیاپی آن چـه می ریـزد گلِ پیراهن است امشب

کنـــارِ زنبـــقِ وحشی صبــا پیــوسته می رقصد

به نازِ نسترن هایی که پشت خرمن است امشب

هنــوز از راه نامــــردی حسادت می کـند گــویا

غـم دیـرینه انگاری کـه با ما دشمن است امشب

الا "یـــا ایهّـــــا الســـاقی اَدِر کـــــاَســـاً و ناوِلها"

شراب مانده در پیمانه ها مرد افکن است امشب

سُــرور و جشــن شـادی را سیاهی بـــر نمی تابد

درونِ منـــزلِ دشمن صــدای شیون است امشب

خـداونـدا که کـوه یخ بـه زودی سرنگون گــردد

تمــام ِآرزوهــــایم شکــست بهـــمن است امشب

یکی از کوچه ام بگذشت و سهواً حلقه بر در زد

به خود گفتم عسل بانو درآغوش من است امشب